امام مهدي در قرآن-1
امام مهدي در قرآن-1
منبع:ماهنامه موعود
:اشاره
مقالة حاضر به بررسي آياتي از قرآن كريم پرداخته است كه دو فرقة شيعه و سني در ذيل آنها رواياتي تفسيري دربارة امام مهدي(ع) نقل كردهاند. اين آيات كه تعدادشان بالغ بر هشت آيه ميباشد به ترتيب از ابتدا تا انتهاي قرآن به صورت ذيل بررسي شدهاند:ابتدا روايات تفسيري فريقين در ذيل هشت آيه كه مجموعاً 44 روايت از شيعه و 65 روايت از اهل سنت ميباشد به صورت دستهبندي نقل شده و سپس به بررسي مقارنهاي و تطبيقي اين روايات از نظر محتوا و سند پرداخته شده است.
لازم به ذكر است كه به دليل اختصار از ذكر متن عربي روايات و سند آنها خودداري شده است.
مقدمه
«قرآن كريم» و «سنت نبوي» دو شجرة طوباي برآمده از يك ريشه مباركاند و هر دو متعلق به يك قانونگذارد. بيترديد قرآن مجيد، اعتقاد مسلمانان به ايدة ظهور مهدي(ع) را كه از رسول اكرم(ص) متواتر بوده، با مجموعهاي از آيات شريفه تأييد كرده است؛ آياتي كه بسياري از مفسران آنها را بر امام مهدي(ع) تطبيق كردهاند كه ظهورش در آخرالزمان نويد داده شده است. هرگاه مطلبي از پيامبر(ص) متواتر گردد، ناگزير بايد پذيرفت كه قرآن حكيم آن را يكسره مسكوت نگذارده است، هر چند عقول ما به سادگي آن را در نيابد؛ زيرا خداوند متعال در وصف قرآن ميفرمايد:
و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء1
و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است بر تو نازل كرديم.
بنابراين استخراج اين عقيده از آيات مباركه بر عهدة كسي است كه حقايق قرآني را با فهمي در خور آن، درك كند و ترديدي نيست كه بنا بر نص حديث شريف ثقلين كه نزد همة مسلمانان متواتر است،
«اهل البيت(ع)» همتا و كفو قرآنند. از اين رو، بايد آياتي را كه ايشان بر ظهور مهدي(ع) حمل كردهاند، دليل قرآني ايدة مهدويت به شمار آوريم.
در اين زمينه احاديث فراواني از حضرات ائمه(ع) نقل شده است كه در آنها آيات بسياري بر حضرت مهدي(ع) و موضوعهاي مرتبط با آن حضرت تطبيق شده است. البته در نوشتار حاضر بخشي از اين احاديث را ذكر ميكنيم كه مورد تأييد نصوص روايي و تفسيري مذاهب اهل سنت نيز باشد.
مراد از موضوعهاي مرتبط با مسئلة مهدويت مواردي است كه در روايات تفسيري فريقين نقل شده و با احاديث مهدي(ع) پيوند دارد و بايد آنها را يك جا بررسي نمود. اين موضوعها عبارتند از:
الف ـ لشكريان سفياني و فرو رفتن آنها در سرزمين بيداء؛
ب ـ فرود آمدن حضرت عيسي(ع) از آسمان و نماز گزاردن وي پشت سر حضرت مهدي(ع)؛
ج ـ خروج دجال در آخرالزمان و كشته شدن وي به دست حضرت عيسي(ع)؛
د ـ أشراط الساعة و علائم قيامت.
ارتباط و پيوند اين مسايل با بحث مهدويت توسط آيات و روايات در متن مقاله به تفصيل شرح داده شده است.
نكتة حائز اهميت اين است كه علماي اهل سنت، روايات تفسيري مهدويت را به طور طبيعي مانند ساير روايات تفسيري بررسي يا نقد كردهاند و چنين نيست كه اين روايات را جعلي يا ضعيف شمرده باشند، بلكه بسياري از اين روايات در منابع روايي معتبر آنها ـ چنانچه خواهد آمد ـ نقل شده است.
هدف كلي اين پژوهش، آشنايي بيشتر با كم و كيف رواياتي است كه در مصادر روايي فريقين به تفسير يا تأويل آيات شريفه قرآن در زمينة مهدويت پرداختهاند. در ذيل به برخي از سؤالها كه پاسخ آنها اهداف جزئي پژوهش را در بر ميگيرد اشاره ميكنيم:
از ديدگاه روايات تفسيري شيعه و اهل سنت چه تعداد از آيات قرآن مربوط به امام مهدي(ع) و مسايل مرتبط با آن حضرت ميباشد؟ اين روايات چه وجه اشتراك يا افتراقي با يكديگر دارند؟ از نظر سند چه وضعيتي دارند؟ آيا مفاد اين روايات با ظاهر و سياق آيات سازگار است؟ دلالت اين روايات بر موضوع امام مهدي(ع)، دلالت مطابقي است يا تضميني، يا التزامي؟
1ـ1. معناي لغوي تفسير: كلمه تفسير در لغت به معني «روشن نمودن و تبيين» است. اهل ادب براي آن دو ريشه ذكر كردهاند كه هر دو به معناي «كشف» است:
الف ـ فسر؛ ب ـ سفر كه مقلوب «فسر» است مانند «أسفر الصبح» يعني صبح روشن شد. يا «أسفرت المرأة من وجهها» يعني زن روي باز كرد و صورتش نمايان شد.2
تفاوت اين دو آن است كه: «سفر» به معني كشف ظاهري و مادي و «فسر» به معني كشف باطني و معنوي به كار ميرود. چنانكه راغب اصفهاني ميگويد: «الفسر: اظهار المعني المعقول».3
2ـ1. معناي اصطلاحي تفسير: در مورد معناي اصطلاحي تفسير، نظرات گوناگوني از سوي مفسران علوم قرآني مطرح گرديده است.4 اما با بررسي احوال مفسران در قرون مختلف و بررسي عملكرد ايشان در كتب تفسير، تعريفي واحد از علم تفسير حاصل ميشود، هر چند كه ايشان به الفاظ و شكلهاي مختلف از آن تعبير كرده باشند و آن «بيان مقصود الهي از الفاظ و آيات قرآن كريم» است كه در اينجا نوعي ارتباط و هماهنگي ميان معناي اصطلاحي تفسير و معناي لغوي و لفظي آن يعني «كشف و بيان» آشكار ميگردد.5
نقش تفسير، پردهبرداري از مدلول لفظ و بيان معناي آن است در نتيجه بيان معناي ظاهري لفظ كه از ظاهر كلام به ذهن ميرسد، تفسير ناميده نميشود و به تعبير شهيد صدر، كشف و بيان در معناي آن است در نتيجه بيان در معناي كلمة تفسير، به وجود درجهاي از خفا و پيچيدگي در معنا اشاره دارد به گونهاي كه اين پنهان بودگي و پيچيدگي از طريق عمل تفسير، كشف و برطرف ميگردد. البته گاهي اوقات ذكر معناي ظاهر نيز تفسير و اظهار امر پنهان محسوب ميشود، به دليل اين كه گاهي اوقات نوعي خفا و پيچيدگي در كلام ظاهر نيز وجود دارد كه احتياج به اظهار و روشنگري دارد. بنابراين، تفسير، مفهومي نسبي است، چرا كه معناي واحد ممكن است نسبت به شخصي احتياج به بيان و پردهبرداري داشته باشد در حالي كه نسبت به شخص ديگر چنين نيازي نباشد.6
در مجموع به نظر ميرسد بهترين معنا براي واژة «تفسير»، معناي اخير باشد كه مورد تأييد بسياري از مفسران و دانشمندان علوم قرآني قرار گرفته است و منظور ما در اين مقاله نيز همين معنا ميباشد.
از آنجا كه در بسياري از روايات تفسيري علاوه بر تفسير آيه، به تأويل آن نيز اشاره شده است يا اين كه فقط تأويل آيه را بيان كردهاند و با عنايت به اين كه واژة تأويل از واژههايي است كه در بين محققان داراي معاني مختلفي است، در اين بخش به بررسي واژة تأويل پرداخته و مشخص خواهيم كرد كه مقصود ما از واژة تأويل در اين مقاله كدام يك از معاني آن است.
1ـ2. معناي لغوي تأويل: در تهذيب اللغة آمده است: «أوْل» يعني رجوع؛ و «آل يؤوله إيالةً» يعني او را سياست و تأديب كرد.7
ابن فارس در مقاييس اللغة آورده است: «اول»، داراي دو اصل است: 1. ابتداي امر، كه واژة اول، به معناي ابتدا از اين اصل است؛ 2. انتهاي امر، تأويل كلام به معناي عاقبت و سرانجام كلام، از اين باب است.8
ابن اثير در نهايه، بعد از ذكر معناي رجوع براي اول، مينويسد: مراد از تأويل، برگرداندن ظاهر لفظ از معناي اصلي است، به معنايي كه دليلي بر آن قائم است، كه اگر آن دليل نباشد، نبايد از معناي ظاهري لفظ دست كشيد.9
با توجه به آنچه از كتب لغت نقل شد، مجموعاً چهار معنا براي تأويل ارايه شده است:1. مرجع و عاقبت؛ 2. سياست كردن؛ 3. تفسير و تدبير؛ 4. انتقال از معناي ظاهري لفظ به معناي غيرظاهر.در ميان معاني چهارگانه مذكور، آنچه ميتواند در تأويل كلام كاربرد داشته باشد، معناي اول، سوم و چهارم است و معناي دوم به تأويل كلام ارتباطي ندارد.
2ـ2 معناي اصطلاحي تأويل: اين واژه هفده مرتبه، در هفت سوره و پانزده آيه از قرآن كريم به كار رفته است.
اين كاربردها را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد:
ـ تأويل قول (آيات سورههاي آل عمران/7، اعراف/53 و يونس/36 كه درباره قرآن است)؛
ـ تأويل فعل (آيات سورههاي نساء/59، اسراء/35 و كهف/78 و 82)؛
ـ تأويل رؤيا (آيات سورة يوسف/6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101).
مفسران و دانشمندان علوم قرآني پيرامون معناي تأويل در اين آيات نظريات گوناگوني دادهاند.10 در مجموع اگر بيان مصاديق خارجي آيات را جزء معاني باطني آيات در نظر بگيريم ميتوان گفت واژة تأويل به معناي تبيين معاني باطني و مصاديق مختلف آيات قرآن كريم ميباشد و اين همان معنايي است كه در اين مقاله از اين واژه مد نظر است.
در بسياري از روايات تفسيري در زمينة مهدويت تأويلهاي مختلفي از آيات قرآن ارايه شده كه اين تأويلها شامل موارد ذيل است:
الف ـ گاهي آية شريفه داراي مصاديق فراواني در خارج بوده و بر همة آنها منطبق ميشود كه يكي از اين مصاديق مربوط به بحث مهدويت ميشود؛ و يا تحقق مفاد آية شريفه بر دورانهاي مختلفي قابل انطباق است كه يكي از اين دورانها مربوط به دورة امام مهدي(ع) ميباشد. به عنوان مثال در دستة سوم روايات تفسيري شيعه در ذيل آيه 159 سورة نساء، تحقق و وقوع مفاد آية مذكور در دوران رجعت دانسته شده است.
ب ـ ممكن است آية شريفه داراي مصاديق مختلفي باشد يا مفاد آيه بر دورانهاي متفاوتي منطبق باشد اما مصداق اتمّ و اكمل آن توسط روايات تفسيري بر امام مهدي(ع) و مسائل مرتبط با آن حضرت انطباق يافته است. به عنوان نمونه دسته دوم روايات تفسيري شيعه در ذيل آية 69 سوره نساء اين چنين ميباشند.
ج ـ گاهي نيز مصداق و تحقق عيني مفاد آيه منحصر به دوران امام زمان(ع) است كه روايات تفسيري به بيان اين مطلب پرداختهاند؛ از جملة اين موارد دسته اول روايات تفسيري شيعه در ذيل آيه 33 سوره توبه ميباشد كه تحقق اين آيه را در زمان ظهور مهدي موعود(ع) برشمرده است. بنابراين اگر در اين مقاله مشاهده ميشود كه بسياري از روايات تفسيري به تأويل آيات پرداختهاند منظور از تأويل، يكي از موارد سهگانه مذكور است.
1. آية 69 سورة نساءخداوند متعال ميفرمايد: و من يطع الله و الرسول فأولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبييّن و الصدّيقين و الشهداء و الصالحين و حسن أولئك رفيقا.
و كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمرة كساني خواهند بود كه خدا ايشان را گرامي داشته [يعني] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگان؛ و آنان چه نيكو همدمانند.
رواياتي كه در مصادر شيعي در ذيل آية مورد بحث وارد شده است به دو دسته تقسيم ميشوند: دستة يكم، روايات شأن نزول آيه: شيخ طوسي در كتاب امالي روايتي از اميرالمؤمنين(ع) دربارة شأن نزول اين آيه نقل كرده است كه به دليل عدم ارتباط با بحث، از نقل آن پرهيز ميكنيم.11 دستة دوم، تأويل آيه درباره امامان(ع): در تفاسير روايي شيعه، هشت روايت تفسيري از پيامبر(ص) و ائمة هدي(ع) نقل شده است كه تأويل اين آية شريفه را دربارة ائمه(ع) دانستهاند. از بين اين روايات، دو روايت تصريح به نام امام مهدي(ع) دارد كه به نقل يكي از آنها ميپردازيم.12
در اصول كافي و تفسير فرات كوفي حديثي طولاني از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه ضمن تأويل آية مورد بحث درباره ائمه(ع)، امام مهدي(ع) را به عنوان يكي از هفت فرد افضل اهل بهشت معرفي كرده است. جهت اختصار به بخشهايي از اين روايت كه مورد بحث ما است اشاره ميكنيم:
حضرت علي(ع) فرمود:بهترين مردم در روزي كه خداوند آنها را جمع ميكند، هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب هستند كه فضيلت و برتري آنان را جز كافر و جاحد، كسي انكار نميكند... برترين انبيا، محمد(ص) است... برترين اوصيا، وصي محمد(ص) ميباشد... برترين شهدا، حمزةبن عبدالمطلب و جعفربن ابيطالب هستند... [همچنين] دو سبط (پيامبر) حسن(ع) و حسين(ع) [جزو برترينهاي روز قيامتاند] و مهدي(ع) كه خداوند او را از اهل بيت قرار داده است [هفتمين آنهاست] سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين أنعم الله عليهم...».13
روايات تفسيري اهل سنت دربارة آية مورد بحث به دو دسته تقسيم ميشوند:دستة يكم، روايات شأن نزول آيه: روايات شأن نزول آيه شريفه، در منابع روايي فريقين تقريباً يكسان و به يك شكل نقل شده است.14
دستة دوم، تأويل آيه دربارة اهل بيت(ع): چهار روايت در اين زمينه در كتاب شواهد التنزيل آورده شده كه به نقل يكي از آنها اكتفا ميكنيم:حذيفة بن يمان گفت:روزي بر رسول خدا(ص) وارد شدم كه آيه «اولئك الذين أنعم الله عليهم...» نازل شد حضرت آن را بر من قرائت كرد. آنگاه گفتم: اي پيامبر خدا ـ پدر و مادرم به فدايت ـ اينان كيانند؟ همانا من خداوند را نسبت به ايشان پرمهر و محبت يافتم. فرمود: اي حذيفه مراد از «نبيين» كه خدا آنها را گرامي داشته است، من هستم؛ من اولين در نبوت و آخرين آنها در مبعوث شدن ميباشم. منظور از «صديقين» عليبن ابيطالب است. هنگامي كه خدا مرا به رسالت مبعوث كرد او اولين تصديقكنندة من بود. مقصود از «شهدا» حمزه و جعفر، مراد از «صالحين» حسن و حسين دو آقاي جوانان بهشت و منظور از «حسن أولئك رفيقا» مهدي در زمان [ظهورش] است.15
صرف نظر از روايات شأن نزول، ساير روايات تفسيري در منابع روايي فريقين، تأويل آية مورد بحث را دربارة ائمة هدي(ع) مطرح كردهاند؛ ليكن رواياتي كه مربوط به اهل سنت ميشوند تنها در كتاب شواهد التنزيل حاكم حسكاني نقل شدهاند؛ اما با توجه به اينكه تعداد اين روايات، چهار روايت ميباشد ميتوان به اين روايات اعتماد كرد.
در متن روايات دستة دوم، تأويل عبارت «و حسن اولئك رفيقا» بر امام مهدي(ع) بعيد مينمايد؛ زيرا اين عبارت، وضعيت رفاقت و همدمي مصاديق آيه را تبيين ميكند و لذا در ظاهر به مهدي(ع) مرتبط نيست؛ اما احتمال دارد منظور اين باشد كه در دوران رجعت يعني پس از ظهور آن حضرت اين رفاقت و همدمي محقق شود چنانچه دو روايت از روايات ياد شده نيز تصريح به «مهدي در دوران ظهورش» دارند.
همچنين افضليت و برتري امام حسن و امام حسين(ع) بر حمزه و جعفر در بين شيعه قطعي است؛ اما تقدم ذكر نام آن دو بر حسنين(ع) در اين روايات، دليل بر برتري حمزه و جعفر نيست بلكه چون در زمان صدور اين روايات، حسنين(ع) شهيد نشده بودند بنابراين لفظ «الشهداء» بر حمزه و جعفر اطلاق شده است.
در مورد سند روايات شواهد التنزيل بايد بگوييم روايات اول و سوم، مسند16 و دو روايت ديگر موقوف ميباشند. يكي از اين روايات، نبوي است، دو روايت از ابن عباس و يكي از حذيفة بن يمان نقل شده و در سه روايت، تصريح به نام مقدس مهدي(ع) شده است.
روايات تفسيري هشتگانه شيعه ـ مطابق آنچه در تفسير برهان نقل شده است18 ـ شامل چهار روايت مسند، سه روايت مرسل19، يك روايت موقوف و يك روايت مفرد20 ميباشند.
در مجموع دلالت روايات تفسيري فريقين مبني بر تأويل آية مورد بحث درباره ائمه معصومين(ع) روشن و واضح است و ظهور آية شريفه نيز آن را تأييد ميكند. همچنين مسند بودن شش روايت از روايات فريقين نيز مؤيد ديگري بر صحت اين تأويل است. 2. آية 159 سورة نساء خداوند سبحان ميفرمايد: و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيمة يكون عليهم شهيداً.
و از اهل كتاب، كسي نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود، حتماً به او ايمان ميآورد و روز قيامت [عيسي نيز] بر آنان شاهد خواهد بود.
رواياتي كه در منابع شيعي ذيل آيه 159 نساء وارد شده است به پنج دسته تقسيم ميشوند:دستة يكم، ايمان اهل كتاب به عيسي(ع) در لحظة مرگ: يك روايت در منابع شيعه وجود دارد كه مرجع هر دو ضمير «به» و «قبل موته» را حضرت عيسي(ع) ميداند. بنابراين معناي آية شريفه چنين خواهد بود: «و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اين كه قبل از مرگ عيسي(ع) به او ايمان ميآورد».
اين روايت، مؤيد كساني است كه ميگفتند: عيسي(ع) هنوز زنده است و از دنيا نرفته و پس از ظهور حضرت مهدي(ع) از آسمان فرود ميآيد و همة يهود و نصاراي موجود در آن روز به او ايمان ميآورند. روايت يادشده در تفسير قمي بدين صورت نقل شده است:شهر بن حوشب ميگويد: حجاج به من گفت: اي شهر، يك آيه از قرآن مرا گيج كرده، نميفهمم معنايش چيست؟ پرسيدم: اي امير آن كدام آيه است؟ گفت: آية «و إن من اهل الكتاب إلّا ليؤمنّن به قبل موته» است. به خدا سوگند با اين كه دستور ميدهم گردن يك يهودي و يا مسيحي را بزنند و خودم تا آخرين رمقش ميايستم و به دقت نگاه ميكنم ببينم لبها را تكان ميدهد و به حقانيت عيساي مسيح شهادت ميدهد يا نه، چيزي نميبينم بلكه لبها همچنان بسته است تا بدن سرد شود با اين حال چطور آية قرآن خبر ميدهد كه هر يهودي و نصراني در دم مرگش به عيسي(ع) ايمان ميآورد؟ من به او گفتم: خدا امير را اصلاح كند؛ معناي آية شريفه آن طور كه تو فهميدي نيست. پرسيد: پس به چه معناست؟ گفتم: عيسي قبل از به پا شدن قيامت از آن محلي كه در آن قرار دارد نازل ميشود و هيچ اهل ملتي باقي نميماند نه يهودي و نه غيريهودي مگر آن كه قبل از مرگ وي به او ايمان ميآورد و او پشت سر مهدي(ع) به نماز ميايستد. حجاج چون اين بشنيد از در تعجب گفت: واي بر تو! اين سخن را از كه آموختي و از چه كسي نقل ميكني؟ گفتم: محمدبن عليبن الحسينبن عليبن ابيطالب آن را برايم نقل كرد. در پاسخم گفت: به خدا سوگند كه از سرچشمة زلال گرفتهاي.21
دستة دوم، ايمان اهل كتاب به رسول خدا(ص) در لحظة مرگ: اين دسته از روايات، ضمير «به» را به رسول اكرم و ضمير«قبل موته» را به اهل كتاب برميگرداند؛ بنابراين معني آية شريفه به اين صورت خواهد بود: «و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اين كه قبل از مرگ خودش، به رسول خدا(ص) ايمان ميآورد».
اين روايات را نميتوان به عنوان تفسير آيه به شمار آورد بلكه تطبيق مصداقي بر مصداق ديگر است. به عبارت ديگر در اين روايات ايمان به رسول خدا(ص) مصداقي از ايمان به عيسي(ع) معرفي شده است. چون اهل كتاب در لحظة مرگ به عيسي(ع) ايمان ميآورند و عيسي(ع) نيز به آمدن پيامبر اكرم(ص) بشارت داده است؛ بنابراين هر كس از اهل كتاب پس از اسلام بميرد در لحظة مرگ به رسول اكرم(ص) ايمان ميآورد. لذا آيه در مقام بيان اين مطلب است كه ايمان به رسول خدا(ص) مصداقي از ايمان آوردن به حضرت عيسي(ع) است؛ زيرا قرآن ميفرمايد:
و إذ أخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءأقررتم و أخذتم علي ذلكم إصري قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معكم من الشاهدين.22
و ياد كن هنگامي را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتي دادم سپس شما را فرستادهاي آمد كه آنچه را با شما است تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و ياريش كنيد. [آنگاه] فرمود: آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد؟ گفتند: آري، اقرار كرديم. فرمود: پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم.
در تفسير عياشي سه روايت در اين زمينه نقل شده است كه به يكي از آنها اشاره ميكنيم. وي به نقل از ابن سنان از امام صادق(ع) در مورد آية مذكور روايت كرده كه حضرت فرمود:
منظور، ايمان اهل كتاب به محمد است.23 دستة سوم، ايمان همة مردم به رسول خدا(ص) در زمان رجعت: تنها يك روايت است كه تأويل آية شريفة مورد بحث را در دوران رجعت رسول مكرم اسلام(ص) دانسته و تصريح ميكند كه در آن زمان همه مردم به ايشان ايمان خواهند آورد. اين روايت در تفسير قمي چنين نقل شده است:
دربارة آيه شريفه «و إن من أهل الكتاب...» روايت شده هنگامي كه رسول خدا(ص) رجعت كند همه مردم به او ايمان ميآورند.24 دستة چهارم، ايمان اهل كتاب به رسول خدا(ص) و امير مؤمنان(ع) در لحظة مرگ: در مصادر روايي شيعه يك روايت وجود دارد كه ميگويد منظور از آية مذكور، اين است كه همة اهل كتاب، قبل از مردن به حقانيت رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) پي ميبرند. اين روايت را عياشي در تفسيرش آورده است.
وي به نقل از جابر از امام باقر(ع) دربارة آية «و إن من أهل الكتاب...» روايت كرده است كه حضرت فرمود:
احدي از پيروان جميع اديان از اولين تا آخرين آنها نميميرد جز اينكه به حقانيت رسول خدا(ص) و امير مؤمنان(ع) پي ميبرد.25 دستة پنجم، اقرار اولاد فاطمه(س) به امامت امام خود در لحظة مرگ: در تفسير عياشي روايتي است كه ميگويد منظور از آيه مذكور اين است كه هيچ يك از اولاد فاطمه(س) از دنيا نميرود مگر اينكه به امامت امام خويش اقرار ميكند.
وي از مفضلبن محمد روايت كرده كه گفت:
از امام صادق(ع) دربارة آيه «و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمنّن به قبل موته» سؤال كردم، حضرت فرمود: اين آيه در خصوص ما نازل شده است؛ زيرا هيچ يك از اولاد فاطمه(س) از دنيا نميرود تا اينكه به امامت ما اهل بيت اقرار كند. همانگونه كه فرزندان يعقوب(ع) به نبوت يوسف(ع) اقرار نموده و گفتند: «به خدا سوگند خداوند تو را بر ما برگزيد».26
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. سورة نحل (16)، آية 89.
2. جوهري، صحاح اللغة، ماده سفر.
3. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ماده فسر.
4. نك:
الف. زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، ج3، ص148، بيروت، دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1408 ه . ق.
ب. ابوحيان اندلسي، محمد بن يوسف، البحر المحيط، ج1، ص14، بيروت، دارالفكر، 1403 ه . ق.
ج. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج1، ص80، بيروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1417 ه . ق.
د. علوم القرآن عند المفسرين، ج3، ص 180.
ه . ذهبي، محمد حسين، التفسير و المفسرون، ج1، ص11.
و. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج1، ص4، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1417 ه . ق.
ز. زرقاني، محمد عبدالعظيم،مناهل العرفان، ج2، ص4، بيروت دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1406 ه . ق.
5. الصغير، محمد حسين علي، المبادي العامة لفتسير القرآن الكريم بين النظرية و التطبيق، ص20 ـ 19، بيروت، دارالمورخ العربي، چاپ اول، 1420 ه . ق.
6. حكيم، سيد محمد باقر، علوم قرآن، ص215، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چاپ چهارم، 1417 ه . ق.
7. ازهري، محمد بن احمد، تهذيب اللغة، ماده أول.
8. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، ماده اول، بيروت، دارالجيل، چاپ اول، 1411 ه . ق.
9. ابن اثير، النهاية في غريب الحديث و الاثر، ماده اول، بيروت، دارالفكر، بيتا.
10. نك:
الف. ابن تيميه، احمد بن عبدالحكيم، الاكليل في المتشابه و التأويل، ص15، اسكندريه، دارالايمان.
ب. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج3، ص 25 و 45، همان.
ج. معرفت، محمد هادي، تلخيص التمهيد، ج1، ص483 ـ 482، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ سوم، 1418 ه . ق.
د. شاكر، محمد كاظم، روشهاي تأويل قرآن، ص100 ـ 98، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1418 ه . ق.
11. شيخ طوسي، امالي، ص621، قم، دارالثقافة، 1414 ق.
12. براي مشاهده روايت دوم نك: قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج1، ص142، قم، مؤسسة دارالكتاب للطباعة والنشر، ضمناً در تفسير ابوالفتوح رازي، ج3، ص435 و منهج الصادقين، ج3، ص66 اين حديث از امام باقر عليهالسلام نقل شده است.
13. كوفي، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات كوفي، ج1، ص111، ح113 و 114، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ اصول كافي، ج1، ص450، ح34، دارالكتب الاسلامية، الطبعة الثالثة، 1388 ق.
14. نك: تفسير طبري، ج5، ص225؛ الدر المنثور، ج2، ص182.
15. حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، ج 1، ص199، ح209، مجمع احياء الثقافة الاسلامية ـ التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، الطبعة الاولي، 1411ق. سه روايت ديگر عبارتند از: ح 206، ح207 و ح208 در همين منبع.
16. مسند، حديثي است كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا معصوم مذكور و متصل باشد. (دراية الحديث مدير شانهچي، ص56).
17. موقوف، حديثي است كه از مصاحب معصوم نقل شود چه سلسله سند به صحابي متصل باشد و چه منفصل. (علمالحديث مدير شانهچي، ص160).
18. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص124 ـ 125، تهران، بنياد بعثت، چاپ اول، 1415 ق.
19. مرسل، حديثي است كه آخرين راوي حديث، مذكور يا معلوم نباشد. (دراية الحديث مدير شانهچي، ص80).
20. مفرد، حديثي است كه در طبقه اول فقط يك نفر آن را روايت كرده باشد گرچه در طبقات بعدي جمعي آن را نقل كرده باشد. (دراية الحديث مدير شانهچي، ص53).
21. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج1، ص158، همان؛ نيز نگاه كنيد به مجمع البيان، ج2، ص137، تفسير صافي، ج1، ص519، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص426، ح1 و نورالثقلين، ج1، ص571، ح662.
22.سورة آل عمران (3)، آية81.
23. عياشي، ابوالنضر، محمد بن مسعود، تفسير عياشي، ج1، ص284، ح301، تهران، مكتبه العلميه الاسلاميه، همچنين احاديث شماره 299 و 300 نيز مربوط به دسته دوم روايات تفسيري شيعه ميباشد.
24. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج1، ص158، همان.
25. عياشي، ابوالنضر، محمد بن مسعود، ج1، ص284، ح303، همان.
26. همان منبع، ج1، ص283 ـ 284، ح300.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}